، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 6 روز سن داره

گل پسر مامان و بابا

شام غریبان

امسال اولین محرو و عاشورایی بود که با پسرم سپری شد. شام غریبان رفتیم دانای علی آروین خان شمعاشو روشن کرد کلس سینه زد منم دیدم دیگه خسته شده  گفتم بهتر بریم خونه. . .این هم از عکسای دیشب پسر گلم. ...
24 آبان 1392

سفری پربار

پسر گلم چند روزی میشه که به وبلاگ شما سر نزدم.این روزایی که نیومدم یه عالمه اتفاق جدید افتاد مثلا اینکه شما برای اولین بار تو تاریخ دوم ابان تونستی به تنهایی راه بری و الان وقتی ازت میپرسم آروین گوشت کو؟نشونم میدی پاهات و نشونم میدی ومیتونی ارتا رو صدا کنی و خلاصه اینکه حسابی بزرگ شدی. هفته پیش یعنی دقیقا شنبه گذشته برای بابا یه سفر خیلی مهم و کاری پیش اومد که حتما باید میرفت یزد من و شما هم تصمیم گرفتیم که باهاش بریم اما متاسفانه تو هتل ااصلا به شما خوش نگذشت و دوشنبه  من و شما رفتیم تهران خونه خاله الی. . .پسرم اون روزایی که ما خونه خاله الی بودیم خاله تو دلش دوتا نی نی 2ماهه داشت .چند روزی و تهران موندیم و رفتیم بهار کلی واسه شما خ...
19 آبان 1392

نمایشگاه

اروین جون یه چند روزی بود که بابا شب و روز یه عالمه کار داشت حتی اونقد درگیر کار شده بود که دو روز ما خونه بودیم اما شمارو ندیده بود چون صبح زود میرفت و شما خواب بودی و شب هم که بر می گشت دیر وقت بود و شما باز هم خوابت برده بود.تو این روزا فقط درگیر کار های نمایشگاه و افتتاح شرکت شده عزیزم.   این هم چند تا عکس از نمایشگاه کیفییت و استاندارد که تو فرش گیلان بود.من و شما هم غروب که میشد میرفتیم وبه اقای پدر یه سری میزدیم ونمایشگاه که تموم میشد با هم بر میگشتیم خونه ...
23 مهر 1392

دوست داشتن ساده است وباور کردنش سخت...تو ساده باور کن که سخت دوستت دارم پسرم.

آروین جونم به مناسبت در اومدن اولین مرواریدت تصمیم گرفتم که برات اش درست کنم . اول فکر کردم یه مهمونی کوچیک بگیرم و یه چندتایی هم مهمون دعوت کنم اما بعد دیدم حالا که شما اینهمه شیطون شدی دست تنها نمیتونم از پس تمام کارها بر بیام واسه همین تصمیم که دوتایی بریم خونه مامانی اینا یعنی لاهیجان تا اونجا با کمک مامانی واست آش درست کنیم و بدیم به کسایی که دوسشون داریم. . .البته تمام زحمت درست کردن آش با مامانی بود و من هم گیفت های دندونی شمارو آماده کردم شما هم تا دلت خواست شیطونی کردی و حسابی همه رو خسته میکردی. این هم چند تا عکس از میز دندونی اروین خان البته تنها مهمون اون روز عمه زهرا بود یعنی عمه من که یه دست بلوز و شلوار واسه شما کادو اور...
9 مهر 1392

تولد علیرضا. . .

5مهر 92 تولد علیرضا تو این تولد سورنا و علیرضا تا دلتون بخواد شیطونی کردن اونقد که همه از این که به این تولد رفتیم پشیمون شده بودیم البته شما رو هم اگه بغل نمیکردم دسته کمی از اون دوتا ورووجک نداشتی پسر قشنگم. . .به ه ر حال به هر سختی که بود به خیر گذشت و همه صحیح و سالم برگشتیم خونه. . . ...
9 مهر 1392